✍️✍️امین توحیدی

در حال مطالعه کتاب «976 روز در پس کوچه های اروپا» از محمد دلاوری خبرنگار خوب کشورمان بودم؛ دلاوری دوره ای را به عنوان خبرنگار صدا و سیما به ماموریت در کشور بلژیک رفته بود و از آنجا روایتگر کتابی روان و جذاب بود؛ در قسمتی از کتاب جمله ای توجه مرا به خود جلب کرد و آن جایی بود که دلاوری اشاره کرد(نقل به مضمون می نمایم)که چه دشوار است مردم منِ خبرنگار را هر زمان و هر جایی که می بینند فردی در همان چارچوب قاب تلویزیون ارزیابی کنند و تمام شخصیتم را در همان‌جا خلاصه و در آن زاویه محدود کنند. تعمیم روایت محمد دلاوری را می توانیم در زندگی خود لمس کنیم و در بعضی مشاغل، محدود کردن افراد به شغلشان پررنگ تر است و البته برخی نیز شخصیت خود را تعمدا در شاکله شغلی می بینند اما تجربه خودم به عنوان یک مشاور و روانشناس اینگونه است که اطرافیان ما ممکن است ما را در همه جا در چارچوب روانشناس ببینند و شاید انتظاراتی را هم در این موارد داشته باشند ولی خودم همیشه سعی می کنم در خارج از زندگی کاریم نگذارم هیچ چارچوبی را خودم به خودم و دیگران به من دیکته کنند و نگاه خارج از شغلم به مسائل روزمره برایم به همان اندازه زیباست که بخواهم از زاویه شغلم به مسائل نگاه کنم به طوری که در بسیاری از اوقات پیش آمده در گفت و گوهای روزمره حتی دیگران به مسائل روانشناسی اشاره می کنند اما من هرگز از زاویه تخصصی وارد مسائل نمی شوم و سعی می کنم بصورت عینی خودم را بدون چارچوبی دیکته شده شغلی، وارد مسائل روزمره کنم هرچند مرور ذهنی و تحلیل تخصصی مسائل پیرامونی در ذهنم اجتناب ناپذیر است.