✍️✍️امین توحیدی
تا بحال به این اندیشیده اید چقدر ما مستقل، معیارهایمان را تعیین می‌کنیم و چقدر جامعه معیارهایش را به ما تحمیل می کند؟! انسان ها در زندگی معیارهایی را در همه امور، خودآگاه یا ناخودآگاه دارند؛ حال خودآگاه بودن نسبت به این معیارها مطلوب تر است زیرا نسبت به خود و معیارهایمان تکلیفمان مشخص تر است و تاثیر آنان را خوب یا بد حس می کنیم ولی داشتن معیارهای ناخودآگاه، ما را در انتخاب ها دچار چالش می‎‌کند؛ البته خودآگاه یا ناخودآگاه بودن معیارها در این نوشته محل بحث نیست و منشاء معیارها، مورد توجه است.
اگر مستقل، معیارهایمان را تعیین کنیم و نگذاریم جامعه معیارهایش را به ما تحمیل کند وجود مستقلی هستیم که با احساس عاملیت گذار عمر در این هستی را تجربه می‌کنیم ولی اگر ضعف در استقلال وجودی، وجود ما را به سمت معیارهای جامعه ببرد دائما در کنترل جامعه، اطرافیان، دوستان و هر آنچه جز، خود مستقلمان هستیم که تحلیل رفتن در گذار عمر را در دراز مدت تجربه می‌کنیم زیرا پس از هر تطبیق خود با معیارهای جامعه، لذتی کوتاه دست می‌دهد که در دراز مدت فاقد لذت است و احساس پوچی و بی ارزشی شکل می گیرد و هر آنچه بیشتر بخواهیم شبیه آن شویم که نیستیم بیشتر درجا میزنیم و بیشتر روانمان تحلیل می رود.
به عنوان مثال علایق بسیاری از انسان ها در کنترل جامعه است یعنی چه چیز را دوست بدارند و از چه چیز بیزار باشند و این یعنی وجود مستقل انسان، کامل در سیطره جامعه است و تصور، فکر و ارزش های تحمیلی جامعه، به فرد جهت می دهد و انسان منفعل وابسته تحت سیطره کامل جامعه است به همین دلیل است که انسان های فاقد استقلال وجودی با جلب توجه، به دنبال تجلی تفاوت و تنوع خود هستند ولی در بطن وجود فاقد تنوع و تفاوت با جامعه هستند و این تناقض وجودی آنان را تا زمانی که معیارهای خود را تعدیل نکنند گرفتار خواهد کرد بدین معنی که فرد با متفاوت نشان دادن خود به دنبال تمایز خود با دیگران است ولی این تمایز، خود حرکت در مسیر معیارهای مشابه دیگران است و این یعنی تفاوت در جهت مشابهت که تناقضی مستمر است.
حال پرسش هایی مطرح است که بعدا به آن ها خواهم پرداخت…
به نظر شما چقدر در جامعه ایرانی افراد مستقل و چقدر وابسته به معیارهای جامعه هستند؟
تصور شما از جوامع توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته در این مورد به چه شکل است؟